درد من

sarensa

I will never let you go
درد من

 نمی دانم چرا ماتم گرفتم

میانه دردو رنجم تک نشستم

یه بار شاهانه بر درخت تکیه کردم

باز هم اما به سختی ارام گرفتم

دلم را نمی دانم چه جوری

مثله سابق باز ببینم

دیشب اما به یادش کمی ارام گرفتم

سرم را بر زانوانم محکم فشردم

شاید انگه بود که نفهمیدم

چه جوری میانه غم ها تک نشستم

تک نشستم تک پریدم تک گریستم

بیاده ان که دوستش میدارم

دلم سخت در سینه می تپد امشب

شاید که بازم عاشقی پژمرده دیدم

هه چه اسان حرف میزنم

خودم هم عاشقم و سخت دلباختم

به او گفتم فراموش کردنت کمی سخته

گفت فراموشم نکن و تنها بمان با خاطره هام

دو چشمم اشک شد اما باز هم

به او گفتم دوستت می دارم

او به حرفه من خندید و بازهم

تکرار می کرد حرف خود را

دلم از دسته او سخت شکست

دله خاک الودم را داد به دستم

مرا پس زد ولی بازم او را می پرستم

خودم را جمع کردم در ان لحظه

سرم را بالا گرفتم بادلی پر از خون گفتم

ای که دله مرا شکستی     

 برو اما نفرینم با توست تا وقتی زنده هستی

دلم را شکستیو رفتی بدان که خیلی پستی

مرا تنها رها کردی

اما حال می فهمم تو انکه من می خواستم نیستی

برو راحت بذارم من از تو و درد عشقم نمیگریم

من بر سرنشته شوم خود می گریم

تو این دنیا دل خونین زیاد است

چه خوش باشد دله من که به انها پیوند خورده

دل خونین دارم ولی شادم

که مثله تو دلی از جنس اهن من ندارم

گفت ای غریبه ازرم مده

اگر بدی کردم به تو باید ببخشی

که این رسم عاشقو معشوق پرستیست

به او گفتم نه من عاشقم نه تو معشوق که بپرستمت

تورا دوست داشتم اما حال پشیمانم

می دانم که روزی باز می گردی

برو که هیچ گاه احساسم را درک نکردی...!



+نوشته شده در 3 / 7 / 1389برچسب:,ساعت20:10توسط farnaz |
زيباساز وبلاگ | آیکُن